انوشه دربندی؛ علیاکبر امینی؛ حامد عامریگلستانی؛ حامد محققنیا
چکیده
پیدایش ساختار تئوریک جهانبینی و تفکر انسان مدرن را باید مرز قائلشدن میان پندار و حقیقت دانست. در مقابل این بازشناسی ما با وجه دیگری از تفکر نیز مواجهیم؛ پیشامدرن یا به تعبیر کاسیرر اسطورهای؛ تفکری که لایههای ذهنی آن کاملا حسی است و آگاهی در آن امری مطلق است که از «خود» یا گذشتهای اصیل منتقل شده است. اهمیت بازشناسی این ...
بیشتر
پیدایش ساختار تئوریک جهانبینی و تفکر انسان مدرن را باید مرز قائلشدن میان پندار و حقیقت دانست. در مقابل این بازشناسی ما با وجه دیگری از تفکر نیز مواجهیم؛ پیشامدرن یا به تعبیر کاسیرر اسطورهای؛ تفکری که لایههای ذهنی آن کاملا حسی است و آگاهی در آن امری مطلق است که از «خود» یا گذشتهای اصیل منتقل شده است. اهمیت بازشناسی این ذهنیت آنجاست که با همه تلاشها برای مدرنیته، آنچه همچنان –اگر نگوییم تمام ذهن- بخشی از ذهن روشنفکران ایرانی را -چه دینی و چه غیردینی- احاطه کرده، همین ذهنیت غیرمنطقی و پیشاسیستماتیک اسطورهای است. نکته اینجاست که در این بازشناسی ذهنیت اسطورهای در تفکرات اثرگذار روشنفکری ایرانی، به الگوی بازگشت به خویشتنی برمیخوریم که «خودی» اسطورهای را مدنظر دارد. جایگاه این ذهنیت را در تقابل «خود» و «دیگری» باختینی و تا حدودی هایدگری و تأثیر آن بر جوامع جهان سوم یا به عبارتی شرق میتوان دید. با نگاهی گذرا به روشنفکران ایرانی شاهدیم همه در تلاش برای بازشناسی هویتی «خود» در مقابل «دیگری» بودهاند؛ بهطوریکه تاریخ اندیشه ایران را از قاجاریه به این سو، باید حول محور مفهوم «خود» بازنویسی کرد. تلاش نوشتار حاضر شناخت و بیان رابطه ذهنیت اسطورهای حاکم بر اندیشه جلال آلاحمد با مفهوم «خود» مدنظر اوست و در پی آن است نشان دهد ذهنیت اسطورهای آلاحمد در تعریف «خود» در مقابل «دیگری»، نوعی مواجهه اگونیسمی است؛ یعنی غرب / «دیگری»، تعارض عمیقی با «خود» دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت و البته نمیتوان از بین برد.